محل تبلیغات شما



امسال بجای عزاداری محرم بیشتر درگیر خانواده بودم. دوم تا ششم محرم مامان و زهرا و مرضیه رو بردم شمال ویلای خاله که باد بخوره به کله شون هی به هم نپرن. وقتی هم که برگشتم صبح تاسوعا بابا و زهرا رو بردم شهرستان که بابا ام حال روحی ش بهتر شه.

 

پ.ن: بعد از ۲۳ سال در عزاداری شهرستان شرکت کردم

پ.ن: همکلاسی نیمکت جلویی اول دبستانمو که روز اول مدرسه خودشو توی کلاس خیس کرد و گریه و دماغش از بالا و آب زرد از پاچه ش روان بود رو توی دسته زنجیر زن ها دیدم. یک مرد جا افتاده که بچه هاش دورش بودن


اینروزها روحیه ی مامان پایین است. بخاطر جابجایی مستاجری و خستگی از خانه به دوش بودن. چند روز پیش خیلی بی منظور گفت غذا استامبولی میگذارم، گفتم فلان غذا را بگذار، گفت روحیه ام به گذاشتن ان غذا نمیخورد و از ان روز این جمله شد سوژه خنده ی من!

امروز دلش گرفت سر صبحی، سر سفره ی صبحانه گریه کرد و بعدهم رفت به مزار شهدای گمنام. 

من که صبح زود برای ازمایش رفته بودم درمانگاه، کمی خسته و خواب الود بودم ولی تراریوم های ابجی را بهانه کردم و پیشنهاد دادم با موتور برویم بازار.

هنگام گشت و گزار در بازار به مادر میگفتم فلان چیز را میخوری بخرم، فلافل مروی، تخم مرغ با نان بولکی سنتی، کباب نایب و مسلم و.

ولی نوارش گیر کرده بود بر نخوردن. با زهرا به شوخی میگفتیم مامان روحیه اش الان به تخم مرغ نزدیکتر است یا فلافل. یا ایا کباب به روحیه ی او میخورد یا نه؟ و شوخی هایی از این دست

اخرش با وجود مخالفت مادر، او را بردم کباب نیم متری بناب بخورد، او خیلی کباب دوست دارد. بعد از اینکه کباب میل کردنش تمام شد پرسیدم ایا کباب به بالا امدن روحیه اش کمک کرده یا نه . خندید و گفت عااالی

دروغ میگفت، روحیه اش هنوز در حد فلافل بود

خسته شد از پیاده روی زیاد

مچ پایش درد گرفت

از گیر دادنهای از سر محبت ما ناراحت میشود

خیلی زودرنج است مادر

من مادر را خیلی دوست دارم. ان شالله عمر پربرکت و سلامت طولانی بالای ۱۲۰ سال داشته باشد

پ.ن: 

--میدانم افتضاح است ادبیات این نوشته ام. مانند انشای دبستانی ها

--تراریوم های قلب شکل بسیار زیبا شده اند

--هرچه میکشیم از ضعف ایمانمان است، فکر میکنیم ما باید کارهارا درست کنیم وگرنه درست نمیشود، خدا هم به زور زدن الکی مان میخندد

--در دیجی کالا ثبت نام کردم به عنوان فروشنده تراریوم. خاک بر سر صدام

-- صدای موتور سیکلت ۱۲۵ ایرانی ه خسته، سه ترک در سربالایی اتوبان صیاد بیشتر صدای گوه خوردم، دست از سرم بردار است تا صدای ترتر ه موتور

-- این موتور سیکلت آن دنیا بعید است مرا حلال کند

-- هرکس تراریوم را از ما ارزانتر بفروشد خر است و ما او را حلال نمیکنیم

--دعا کنید این هفته یک خانه ی عالی با قیمت مناسب رهن و اجاره پیدا کنیم تا در روزهای دهه فجر ۹۷ خانه مان را بندازیم روی دوشمان و برویم در خانه ی جدید

--خدایا حالمان را بهتر کن


دلهره ایی سالیانه. سر سال. صاحبخانه. بنگاه. پول پیش و اجاره. صبح روز اسباب کشی. جنگ. جنگ. خانه ایی بر دوش

خانه های این شهر تنگ اند. جا ندارند. خودم هیچ. چشمان مادرم. دستانش. نگرانی اش. مادرم همه چیز من است. دنیایم، عمرم. پولم. روحم. همه چیزم را بگیر. همه چیز فدای یک نگاه مادرم. یک خنده اش.


همان روزی که مادرم بیهوش شد و از نفس کشیدن ایستاد، صابون کرونا را به تنم مالیدم. همان لحظه ای که برای بازگشت تنفس ش، تنفس دهان به دهان دادم و چند لحظه بعد دوباره شروع کرد به نفس کشیدن. همان روز گرز به دست کرونا را به پیکار خود طلبیدم تا امروز که آزمایشگاه پی سی ار تماس گرفت و از مثبت بودن تست کرونایم خبر داد. کرونا، ریز میبینم ت. بچرخ تا بچرخیم. پ.ن: بروید امداد و نجات یاد بگیرید، فقط در یک لحظه ممکن است بدردتان بخورد، آن لحظه به همه ی زندگیتان می ارزد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همیشه فاصله ای هست مثنوی معنوی